در سال 1367 هنگام عقب نشينى نيروها و جمع آورى تسليحات از مناطق جنكى، گاهى جنگنده هاى عراقى از خط مرزى عبورمى كردند و در بعضى مناطق بمباران هايى انجام مىدادند. يك روز درسنگرى بوديم كه داخل آن مقدار زيادى مهمات بود. ناگهان اعلام شد جنگنده هاى عراقى هجوم آورده اند و ما از سنگرخارج شديم .
صدايى به گوش مىرسيد كه فرياد مىزد: حاجى را از سنگربياوريد بيرون.اما در همين لحظه بود كه جنگندهعراقى موشك هاى خود را پرتاب كرد و سنگر مورد اصابت قرار گرفت. ماسريع موضع گرفتيم كه مورد اصابت تركش ها قرار نگيريم . بعد ازچند لحظه كه وضعيت عادى شد به محل برگشتيم . يكى از نيروها گفت : برويد داخل سنگر نيمه ويران و حاجى را بيرون بياوريد. من به همراه يكى از دوستان، سينه خيز رفتيم داخل سنگر و با منظره عجيبى روبرو شديم كه جز معجزه ى الهى چيز ديگرى نبود!
حاجى در سنگرى كه مورد اصابت موشك قرار گرفته بود مشغول خواندن قرآن و نماز بود!